زيباترين قلب دنيا


تقدیم به ...

روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا ميكرد كه زيباترين قلب در تمام آن منطقه دارد.جمعيت زيادي جمع شدند قلب او كاملا سالم بود و هيچ خدشه اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستي زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.

ناگهان پيرمردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پيرمرد نگاه كردند قلب او با تمام قدرت مي تپيد اما پر از زخم بود. قسمت هايي از قلب او برداشته شده و تكه هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستي جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين گوشه هايي دندانه دندانه در آن ديده ميشد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه اي آن را پر نكرده بود. مردم كه به قلب پيرمرد خيره شده بودند با خود ميگفتند: كه چطور او ادعا ميكند كه زيباترين قلب را دارد؟ مرد جوان به پيرمرد اشاره كرد و گفت تو حتما شوخي ميكني; قلب خود را با من مقايسه كن. قلب تو فقط مشتي زخم و بريدگي و خراش است. پيرمرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر ميرسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نميكنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده ام. من بخشي از قلبم را جدا كرده ام و به او بخشيده ام. گاهي اوهم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه ي بخشيده شده قرار داده هم . اما چون اين دو عين هم نبوده اند گوشه هاي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند، چرا كه يادآور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها بخشي از قلبم را به كساني بخشيده ام اما آنها چيزي از قلبشان را به من نداده اند. اين ها همين شيارهاي عميق هستند گرچه دردآور هستند اما يادآور عشقي هستند كه داشته ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارها عميق را با قطعه اي كه من در انتظارش بوده ام پر كنند. پس حالا ميبيني كه زيباي واقعي چيست؟ مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد در حالي كه اشك از گونه هايش سرازير ميشد به سمت پيرمرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه اي بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پيرمرد تقديم كرد پيرمرد آن را گرفت و در گوشه اي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه كرد ديگر سالم نبود اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پيرمرد به قلب او نفوذ كرده بود.

چه تلخ كه هيج كس حتي تكه ي كوچكي از قلبش را هم به من نداده است.


جمعه 17 شهريور 1391 21:47 |- Mohammad -|

hischat